ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
جوانی، آغاز شکفتن است. جوانی، میلاد دوباره انسان است. انسان در جوانی، بار تکلیف الهی را به تازگی بر دوش گرفته است. خداوند، بسیاری از نعمت هایش را در جوانی به انسان ارزانی میدارد.
حضرت علی اکبر(ع) فرزند بزرگ امام حسین (ع) در مدینه متولد شد. مادر بزرگوار ایشان لیلا دختر ابى مره می باشد. وی زمانى چند در خانه امام حسین علیه السلام به سر برد و روزگارى در زیر سایه حسین (ع) بزیست. لیلا براى امام حسین (ع) پسرى آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا صلى الله علیه و آله رویش روى رسول ، خویش خوی رسول ، گفت و گویش گفت و گوى رسول خدا صلى الله علیه و آله؛ هر کسى که آرزوى دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا مى نگریست تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید :" هرگاه مشتاق دیدار پیامبر مى شدیم به چهره او مى نگریستیم "؛ به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد،امام حسین(ع) چهره به آسمان گرفت و گفت: " اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الى رؤیة نبیک نظرنا الیه..."
حضرت علی اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت.برخی راویان سن ایشان را 18 سال و 20 سال هم گفته اند. او اولین شهید عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اکبر (ع) و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا بویژه در روز عاشورا تجلى کرد. سخنان و فداکاریهایش دلیل آن است. وقتى امام حسین (ع) از منزلگاه "قصر بنى مقاتل" گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى " انا لله و انا الیه راجعون " گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد. حضرت على اکبر (ع) وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سوارى مىگوید این کاروان به سوى مرگ مىرود. پرسید:مگر ما بر حق نیستیم فرمود:چرا. پس گفت: "فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین " پس باکى از مرگ در راه حق نداریم.
روز عاشورا نیز پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. وقتى به میدان مىرفت،امام حسین(ع) در سخنانى سوزناک به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولى تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد. على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانهاى با انبوه سپاه دشمن نمود.
پیکار سخت، او را تشنه تر ساخت؛ به خیمه آمد. بى آنکه آبى بتواند بنوشد، با همان تشنگى و جراحت دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید. قاتل او مرة بن منقذ عبدى بود.پیکر حضرت على اکبر (ع) با شمشیرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالین او رسید که جان باخته بود. امام حسین (ع) صورت بر چهره خونین حضرت على اکبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد.
"قتل الله قوما قتلوک..."و تکرار مىکرد که:"على الدنیا بعدک العفا".و جوانان هاشمى را طلبید تا پیکر او را به خیمه گاه حمل کنند. حضرت على اکبر ، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین(ع)دفن شده است.مدفن او پایین پاى ابا عبد الله الحسین(ع) قرار دارد و به این خاطر ضریح امام،شش گوشه دارد.
ایستادن، نماد انتظار است و سروها هماره ایستاده اند تا بهار، از راه برسد و آن را گرم در آغوش گیرند. امروز روز جوشش در راه سبز رویش است و فصل رویش، همان ظهور توست که همه هستی، چشم در راه آن و همه دلها را مشغول به خود کرده است. یابن الحسن در انتظار قدوم عالم آرایت، میلادت را به جشن می نشینیم. | |
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر « هان ای جهان بشریت! جهانیان! مردم روی زمین! اینک ما از خدای توانا یاری می طلبیم و تمام ایمان آوردگان به خدا و کسانی را که ندای جهانی ما را پاسخ مثبت دهند، همه را به حق و عدالت دعوت می کنیم. مردم! ما خاندان پیام آور شما «محمد» هستیم و شایسته ترین و نزدیکترین و سزاوارترین مردم به خدا و پیام آورش. هان ای مردم! هر کس با من در مورد آدم (ع) گفتگو کند، من نزدیکترین مردم به آدم، نیای بزرگ بشریت هستم. و هر کس در مورد نوح پیامبر، ابراهیم بت شکن و محمد پیامبر عدالت و حریت بحث و گفتگو کند، من نزدیکترین انسانها به این پیامبران بزرگ خدا و پرچمداران قهرمان هدایت و رسالت هستم. آیا خدا در کتاب آسمانیش نمی فرماید: «ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین* ذریة بعضعها من بعض و الله سمیع علیم» یعنی: خداوند آدم، نوح خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد، فرزندانی بودند که برخی از نسل برخی دیگر، پدیدار گشتند و خدا شنوا و داناست. و من شایسته ترین باقی مانده از فـرزندان آدم و بهتـرین ذخیره از نـوح پیامبر و بـرتـرین برگـزیده از ابراهیـم و آخرین امامان راستین، از نسل محمد (ص) پیام آورعدالت و حریت هستیم. بهوش باشید! هر کس در مورد کتاب خدا گفتگو نماید و شیفته آن باشد من نزدیکترین انسانها به کتاب آسمانی هستم و هر کس در مورد سنت و روش پیام آور خدا سخن دارد، من نزدیکترین و سزاوارترین فرد به سنت و روش پیامبر و عامل بدان و تحقق بخشنده آرمانهای والای قرآن و سنت هستم. از این رو، تمامی کسانی را که در سراسر گیتی، سخنان مرا می شنوند، اینک همه را سوگند می دهم که شما حاضران و شنوندگان، پیآم مرا به آنانی که غایب هستند ونمی شنوند، برسانید. و شما را ای جهانیان! به شکوه و حرمت خدا و پیام آورش و به حرمت حق خویش- که حق قرابت به پیامبر (ص) باشد- فرا خوانده و سوگند میدهم که ما را در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای والای آسمانی یاری کنید و از ما و اهداف بلند ما حمایت نموده و از آن دفاع کنید. در روزگاران گذشته، ستمکاران ما را به جرم دفاع از حق و عدالت مورد تهاجم و تهدید قرار دادند. ما را از شهر و دیار و خانه و خاندان خویش راندند. حقوق ما را پایمال ساختند و میان ما و حق سررشته داری امور و تدبیر شئون دنیا و آخرت جامعه - خدا آن را به ما سپرده بود. جدایی افکندند و بر ما دروغها و بهتان ها بستند. اینک خدای را! خدای را! در مورد رعایت حقوق و پذیرش آرمانها و اهداف بلند ما را فراموش نکنید. ما را در میدان عدالت گستری و ستم ستیزی تنها وا مگذارید و دست از یاری ما برندارید، تا خدا شما را یاری کند.»
اینک در پیشگاه پروردگارتان خدای را به یاد شما می آور، خدایی را که حجتهای خویش را بر شما تمام و پیام آورانش را ارسال کرد و قرآن را برای هدایت بشر فرو فرستاد. او شما را فرمان می دهد که چیزی را شریک او نسازید و بر اطاعت او و فرمانبرداری از پیامبرش کوشا باشید، آنچه را قرآن در اندیشه زنده ساختن آن است، زنده سازید و بدعتها و ضد ارزشهایی را که قرآن در پی محو و نابودی آنهاست، از میان بردارید، در راه حق و هدایت، مددکار من باشید و در راه تقوا و عدالت وزیر و کمک کار من. مردم! پایان جهان و فرجام آن نزدیک شده و دنیا جدایی خویش را اعلان کرده است. من شما را بسوی خدای یکتا و پیام آورش محمد(ص) و عمل به کتاب زندگی ساز او و احیاء و رواج ارزشهای والای الهی و انسانی و نابودی بدعت های جاهلی و باطل و ضد ارزشها فرا می خوانم.
« هان ای توده های انسانی! هر کس می خواهد به «آدم» و «شیث» نظاره کند، من آدم و شیث هستم، از آنان نشان دارم. مردم! هر کس می خواهد به «نوح» و فرزندش « سام» بنگرد، من نوح و سام هستم. بهوش باشید! ... هر کس می خواهد به «ابراهیم» و «اسماعیل» نظاره کند، من از ابراهیم و اسماعیل نسب دارم. هر کس می خواهد به عیسی و شمعون نگاه کند، من عیسی و شمعون هستم و از آنان نشان دارم. بهوش باشید! ... هرکس می خواهد به «محمد» و امیر المؤمنان (ع) بنگرد، بداند که من محمد و امیر مؤمنان هستم. مردم! هر کس می خواهد به «حسن» و «حسین» بنگرد، من حسن و حسین هستم به من نظاره کند. مردم! هر کس می خواهد به امامان معصوم پس از حسین و از فرزندان او بنگرد من از آنان هستم و از آنان نشان دارم ... . مرحوم علامه مجلسی در تفسیری بر این روایت طولانی می گوید: « در فرازهایی که امام مهدی (عج) می فرماید: «من آدم، شیث، عیسی، محمد و امامان معصوم هستم.» یعنی در دانش و ارزشهای اخلاقی و انسانی آنان که شما آنان را پیروی می کنی، من همانگونه ام و عصاره و چکیده آن ارزشها.» |
? آیات 1
« و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین/ و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنود هما منهم ما کانوا یحذرون »
« و ما اراده می کنیم بر کسانی که در زمین ضعیف گردیده اند منت گذاریم، و آنان را روی زمین حکومت بخشیم و آنچه را که فرعون و هامان و لشگریانشان را بیم داده بودیم از آنان بنمایانیم. »
در بخش سوم «نهج البلاغه» مولا علی بن ابیطالب علیه السلام چنین آمده:
? آیات?
پس از این بیان حضرت علی علیه السلام آیه زیر را تلاوت فرمودند:
و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین /
« وعد الله الذین امنوا و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض – کما استخلف الذین من قبلهم – و لیمکنن لهم دینهم الذی ار تضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبد و ننی لایشکرون بی شیئا و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون»
در تفسیر (مجمع البیان) طبرسی و (تفسیر عیاشی) و تفاسیر دیگر آمده که حضرت امام علی بن الحسین علیه السلام این آیه را خواند، آنگاه فرمودند: « آنان – به خدا قسم – شیعیان ما اهل البیت هستند که خدای تعالی این خلقت بخشیدن به آنان را به دست مردی از خاندان ما – که مهدی این امت باشد – انجام خواهد داد. مهدی همان کسی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره اش فرمود: اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خدای تعالی آن را آنقدر طولانی سازد تا آنکه مردی از عدل و داد پر کند، آنگونه که از ظلم و جور پر شده باشد»
? آیات3
« و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون »
« و ما در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان صالح ما به ارث میبرند. »
گو آنکه مفسران در معنای « زبور » اختلاف نموده اند و نیز درباره کلمه « ذکر » نیز فی الجمله اختلافاتی وجود دارد؛ این اختلافات، اساسی و ریشه ای نیست. خواه مقصود از «زبور» اینجا کتاب آسمانی نازل شده بر پیامبر خدا حضرت داوود علیه السلام باشد و خواه هر نوع کتاب آسمانی که بر انبیا نازل گردیده است – همچنین این که مراد از کلمه « ذکر » در این آیه، تورات باشد یا قران و یا لوح محفوظ – به هر حال معنی آیه در حد قول مفسران این است: ما در کتابهایی که بر انبیا نازل کردیم – یا در زبوری که بر حضرت داوود نازل کردیم – پس از آوردن در ذکر – یا در ام الکتابی که در آسمان بوده که یا لوح محفوظ است یا تورات و یا قرآن – نوشتیم که : محققاً زمین را بندگان صالح ما به ارث میبرند. طبرسی و دیگران در تفسیر این آیه از حضرت ابو جعفر امام محمد بن علی الباقر علیهما السلام روایت مینمایند که ایشان فرمودند : «آنان یاران مهدی علیه السلام در آخر الزمان اند».
آقا جان کاش لیاقت زیارت مرقد و کربلای تو را داشته باشیم . به امید آن روز انشاء الله ...
الحمد لله و الصلوة على سیدنا و نبینا ابىالقاسم محمد صلىالله علیه و على اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین.
قال الله العظیم فى کتابه «لله العزة و لرسوله و للمؤمنین» (2) یکى از افتخارات بزرگ ملت ایران این است که داراى عواطف روحانى و معنوى نسبت به اهل بیت رسول اکرمند و قرنها است که عزادارى عاشورا را احترام کردهاند. پدران و مادران و اجداد و گذشتگان شما، همگى یک چنین روزى را بسیار احترام مىکردند. پس از انقلاب اسلامى، بر این احترام افزوده شد; براى اینکه رهبر کبیر انقلاب، امام راحل سفارش کردند که مردم به عزادارى بیشتر اهمیت بدهند. نفوذ کلام رهبر کبیر انقلاب اثرش این بود که تمام مملکت بیش از گذشته تکان خورد و مردم در مقام عزادارى، حد اعلاى تکریم و احترام را نسبت به امام حسین علیه السلام ابراز نمودند. در قضایاى امامت مطلبى وجود دارد که نکته اى معرفتى است. شما شنیدهاید که در همهجا در روایات، وقتى در باب زیارت - مثلا - صحبت مىشود مىگویند «عارفا بحقه» (3) این عارفا بحقه یک معناى وسیعى دارد که من دو سه جمله از آن را مىگویم: - عارفا بحقه یعنى آدمى بداند که امام معصوم علیه السلام به وسیله پیامبر ، برگزیده خداست. - عارفا بحقه یعنى تمام مسائل اسلام که وحى الهى است در نزد امام علیه السلام است. ولى امام حسین علیه السلام علاوه بر همه اینها چون قضیه کربلا و حادثه عاشورایش بسیار مهم است، این عارفا بحقه باید در قضیه عاشورا شناخته شود. اغلب شما مردم مسلمان بیش و کم در منابر و مجالس و مطالعاتتان به سر قیام حسین بن على علیهما السلام واقفید و عارف. امروز به مناسبت عاشورا و به مناسبتشرایط سیاسى و براى اینکه معرفت بیشترى براى حضار محترم پیدا بشود باید این نکته را عرض کنم که شما، شناخت بیشترى به حق امام حسین علیه السلام در قضیه عاشورا پیدا کنید و این را به صورت سؤال عرض مىکنم از طرف همه شما. چرا امام حسین علیه السلام کربلا آمد؟ انگیزه امام حسین علیه السلام چه بود؟ و هدفى که ابىعبدالله علیه السلام داشت بر چه اساس بود؟ این سؤال اگر درست پاسخ داده شود، مطلب براى همه از نظر معرفت امام روشن مىشود. مساله این بود که ابىعبدالله علیه السلام یک قسمت ایام امامتش در زمان معاویه بود و یک قسمت ایام امامتش در زمان یزید. معاویه به عالم اسلام خیلى صدمه زد و دوستان بزرگوار على علیه السلام را بسیار کشت، اما مانند پسرش سخنان جنونآمیز نمىگفت. یزید علنا در مجلس عمومى کفر خود را ظاهر کرد، [ در حال مستى ] گفت: «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحى نزل» . (4) گفت: بنىهاشم با مملکت بازى کردند و به نام وحى و قرآن و به نام دین مردم را سرگرم کردند، [ در حالى که ] نه وحیى نازل شده، و نه دینى هست و نه قرآنى هست و نه خدایى و نه ایمانى. این طرز تفکر یزید بود. این تفکر را امام حسین علیه السلام نمىتواند تحمل کند و اصلا قابل تحمل نیست و لذا من دیدهام گاهى بعضى از افراد، خیلى که بخواهند مؤدب صحبت کنند، مىگویند: چرا امام حسن علیه السلام در انقلاب کوتاه آمد و قیام نکرد و امام حسین علیه السلام قیام کرد؟ اولا امام حسن علیه السلام قیام کرد، ولى افراد و سربازانش آن قدر بىوفایى کردند که یک [ روز عدهاى ] نامه نوشتند به معاویه که اگر به ما دستور بدهى امام حسن علیه السلام را کتف بسته به شما تسلیم مىکنیم(!) لذا امام حسن ناچار شد قراردادى با معاویه ببندد. آن وقتیک سؤال: چرا امام حسین علیه السلام با یزید قرارداد نبست؟ نمىشد با یزید قرارداد ببندد؟ براى اینکه بدانید امام حسن و امام حسین علیه السلام یک جور فکر مىکردند، امام حسین علیه السلام در حدود 10 سال پس از مرگ امام حسن علیه السلام امام بود و با این حال علیه معاویه لشکرکشى نکرد. معلوم مىشود که مصلحت همان بوده که امام مجتبى علیه السلام عمل کرده است. وقتى معاویه مرد و یزید روى کار آمد به امام حسین علیه السلام گفتند: بیعت کنید، گفت: هرگز! تمام تکیه گاه سخن این است. یکى از جملههایى را که باید دقت بفرمایید در این سخنرانى، این جمله است که به محمد حنفیه فرمود: «یا اخى والله لو لمیکن فى الدنیا ملجا و لا ماوى لما بایعتیزیدبن معاویة» (5) گفت برادر! بخدا اگر در تمام کره زمین یک متر جا که رویش بنشینم نداشته باشم من هرگز با یزید بیعت نمىکنم. این سر قضیه است. چرا؟ چون یزید سمبل کوبیدن اسلام بود و مىخواست دین خدا را نابود کند. حالا امام حسین علیه السلام قیام کرد اول سخنرانى امام حسین علیه السلام که هنوز به کربلا نرسیده، در مقابل لشکریان حر بود. مقابل لشکر حر یعنى همان لشکر عبیدالله ایستاد و بنا کرد صحبت کردن. فرمود: «الا ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفىء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غیر» (6) گفت: مردم! سربازان عبیدالله! بفهمید. که یزید و اعوانش کمر بستهاند به اطاعتشیطان; طاعتخداء;3چ را ترک کردهاند. فساد آوردهاند. حدود خدا را معطل گذاردهاند. بیت المال را به هوى و هوس قسمت کردند. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کردهاند و من در مملکت اسلام از همه شایستهترم که بر ضد یزید خائن قیام کنم و ریشه فساد را از بیخ و بن برکنم. آن وقت، یک جمله خیلى عمیق است و آن جمله این است که مىفرماید: «و قد اتتنى کتبکم و قدمت على رسلکم ببیعتکم... فان اتممتم على بیعتکم تصیبوا رشدکم». (7) گفت نامهها به من نوشتید و مرا وعده گرفتید. آمدم، اگر با وفا باشید به سعادت خواهید رسید. آن وقتسعادت [ چیست ] ؟ سعادت همان است که الان شما در انقلاب اسلامى دارید (و انشاءالله بیش از این به آن ستخواهید یافت). آن جمله این است که به سعادت مىرسید. حضرت مىفرماید: «فانا الحسین بن على ابن فاطمة بنت رسول الله نفسى مع انفسکم و اهلى مع اهلیکم». (8) تمام همین است، مىگوید: من پسر فاطمهام. پسر پیغمبر، اگر کمک کنید حکومت به دستم بیاید من حاکم مردمى هستم مثل حکومت پیغمبر. پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم صبح، ظهر و عصر، مغرب و عشاء مىآمد داخل مسجد و میان مردم نماز مىخواند، رئیس مملکت هم بود امیرالمؤمنین علیهالسلام رئیس مملکت بود زانو به زانو با فقرا، ضعفاء و مستضعفین مىنشست. على دربار نداشت، وزیر دربار نداشت. خانم امیرالمؤمنین را ملکه نمىگفتند. دختر على زینب را شاهدخت نمىگفتند. على در بین مردم، به گفته یک سرباز: «على فینا کاحد منا» على مثل یکى از ما بود، برادروار مىآمد و زانو به زانو مىنشست، امام حسین علیه السلام مىگوید: اگر کمک کردید «نفسى مع انفسکم» من با شما هستم و اهل بیت من با اهل بیتشما ،زن و بچه من هم مثل زن و بچه شما. این حکومت اسلامى است; زینب با زنها در مسجد، امام حسین علیه السلام با مردها در مسجد و در جامعه; ملاقات این قدر آسان است; بعد به مردم یعنى به همان لشگر حر گفت اگر موافقت کردید به سعادت مىرسید اما اگر موافقت نکردید ; «و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدکم و خلفتم بیعتى من اعناقکم فلعمرى ما هى منکم بنکر» . گفت اگر بیعت را شکستید و از من تخلف کردید و این کار هم از شما [ مردم کوفه ] بعید نیست، چرا؟ براى اینکه گفت: «فلعمرى ما هى منکم بنکر لقد فعلتموها بابى و اخى و ابن عمى مسلم» (9) شما عهد على را شکستید. عهد برادرم حسن را شکستید. عهد مسلم را هم شکستید. عجیب نیست اگر عهد من را هم بشکنید. اما اگر شکستید من باز دنبال هدف خود مىروم یزید نباید بر مسلمین حکومت کند ولو به قیمت قطعه قطعه شدن من و یارانم و شیرخوارهام باشد! این هدف حسین علیه السلام است. حال، اگر آن مردم امام حسین علیه السلام را یارى نکردند. چه شد؟ امام حسین علیه السلام کشته شد، مصائب دید. بلایا دید. زن و بچه هم مصائب بسیار دیدند، اینها به قدرى قوى و توانا بودند که با تمام این مصائب تکان نخوردند یکى از مواقع و مواردى که امام حسین علیه السلام آتیه مردم را گفت فرمود: «والله لا یدعونى حتى یستخرجوا هذه العلقة من جوفى» . گفت اى بى وفاها، اى بى صفاها من مىدانم که از من دست بر نمىدارید آیا تا به حال در تاریخ خواندهاید که یک گروه سرباز بروند جنگ بکنند. 100هزار یا 70هزار نفر بروند جنگ بکنند و فاتح بشوند و برگردند، اما بعد از 24 ساعت پشیمان شوند؟! آقا ممکن استیک جنگى واقع شود و ملت بعد از 50 سال پشیمان شوند، بعد از 30 سال بعد از 20 سال بعد از 10 سال. بعد از 24 ساعت (در عصر عاشورا حسین علیه السلام کشته شد و پیش از ظهر روز دوازدهم اهل بیت آمدند کوفه) اگر بدانید کوفیان چقدر جیغ و فریاد زدند! اگر بدانید چقدر آه و ناله کردند! روایت مىگوید و در مقاتل هم نوشته که امام سجاد علیه السلام خطبه خواند. گفت: اگر کسى مرا نمىشناسد، بداند که من پسر حسینم. حسین علیه السلام پسر فاطمه علیها السلام است. پسر على علیه السلام است و پسر پیغمبر صلى الله علیه و آله است. آنوقتخطبه خواند بعد از اینکه خطبهاش تمام شد، «فارتفعت اصوات الناس بالبکاء» یک مرتبه مرد و زن کوفه فریاد، گریه، شیون، اى واى بر بدبختى ما اى واى بر تیره روزى ما چرا ما نداى حسین علیه السلام را اجابت نکردیم؟ در بدبختى بروى ما باز شد. خود عبارت مىگوید: «یدعو بعضهم بعضا هلکتم و لاتعلمون» به هم نگاه مىکردند مىگفتند: بیچاره شدید و نمىدانید هلاک شدید و خبر ندارید. این مال کوفه. یکى دیگر به شما بگویم. «زیدبن ارقم» یکى از محترمین بود. وقتى آمد در مجلس عبیدالله و دید که عبیدالله به سر مقدس ابى عبدالله با چوب جسارت مىکند، گفت: عبیدالله من دیدم که پیغمبر این لبها را مىبوسید. چقدر بى ادبى! عبیدالله گفت: اگر پیر نبودى و خرفت نشده بودى و دیوانه نبودى مىگفتم تو را بکشند. زیدبن ارقم محترم از جا حرکت کرد وقتى آمد داخل راهرو و سرسراى استاندارى، عدهاى از مامورین و افراد لشگرى و کشورى ایستاده بودند. به اینها یک نگاهى کرد و گفت: «انتم یا معشر العرب العبید بعد الیوم» گفت: عربها! بعد از امروز دیگر بردهاید، نوکرید، توسرى خورید، ذلیلید، بیچارهاید. این را در سرسراى استاندارى عبیدالله مىگفت که تازه سر را آورده بودند. بعد گفت که عبارتش هم خیلى جالب و جاذب است. «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة» خاک بر سرتان ملت کوفه! پسر فاطمه را کشتید و پسر زن زانیه را آوردید، استاندار کردید. این کار بود که کردید؟ شما دیگر حق حیات دارید؟ و ادامه داد: «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة! فهو یقتل اخیارکم و یستعبد شرارکم فرضیتم بالذل فبعدا لمن رضى بالذل» گفت مىدانید چه کار کردید؟ این عبیدالله بى دین را بر خودتان مسلط کردید. این خوبانتان را مىکشد. هر چه آزادیخواه با شرف و شجاع و با ایمان است مىکشد. چه کسانى را باقى مىگذارد.؟ مىگوید: «هو یقتل اخیارکم و یستعبد شرارکم» نمىگوید «یستخدم شرارکم» ، نمىگوید دولتى روى کار مىآید که اشرار را استخدام مىکند. نه، مىگوید اشرار را برده مىگیرد. یعنى یک مشت مستخدم دولت مىشوند که در دستگاه عبیدالله کور، کر، لال، نفهم، برده و بنده هر چه بگوید اطاعت کنند. «زید بن ارقم» مىگوید: خیال مىکنید کشتن حسین ارزان است؟! بیچاره شدید، ذلیل شدید. خوار شدید. گفت: «فرضیتم بالذل» برده یزید شدید. دیگر قدرت نفس کشیدن از شما سلب شد. آن وقت گفت: «فبعدا لمن رضى بالذل» خاک بر سر کسى که بخواهد با ذلت زندگى کند. دور باد از رحمتخدا کسى که بخواهد با ذلت زندگى کند! این روح قصه کربلاست امام حسین علیه السلام روز عاشورا گفتیا یزید باید برود یا من باید کشته شوم. زندگى با ذلت ارزشى ندارد. گفت: «والله لااعطیکم بیدى اعطاء الذلیل ولاافر فرار العبید» گفت: به خدا قسم من هرگز نه تن به ذلت مىدهم و نه فرار مىکنم. این فرزند امیر المؤمنین. على بن ابیطالب هم مىگفت: «المنیة ولاالدنیة» منیتیعنى مرگ. مرگ [ آرى اما ] ذلت نه، پستى نه، دنیتیعنى پستى «المنیة ولاالدنیة:» حسین هم روز عاشورا گفت: «هیهات منا الذلة» . امام راحل مىفرمود روضه بخوانید. روضه امام حسین علیه السلام بخوانید. خیلى هم بخوانید، اما رمز انقلاب را هم بگوئید. رمز انقلاب در واقعه کربلاست; همان طور که گفتیم الان شما در مقابل امریکا، مثل حسین و یارانش هستید در مقابل یزید. امام حسین علیه السلام سوگند یاد کرد و به برادر خود فرمود: اگر جایى در زمین نداشته باشیم به قدر یک وجب، من بیعت نمىکنم. اما در پایان ذکر مصیبت بخوانم، دلتان متوجه باشد. اساس کربلا بر قضیه زنده کردن حق است. امام حسین به کربلا نرسیده بود، سوار اسب بود، پسرش على اکبر هم سوار. آقا همینطور که مىرفتیک چرت مختصر به قدر چند دقیقه امام حسین را گرفت. پسر نگاه مىکرد چشم آقا بصورت خواب روى هم آمد. اما خیلى کوتاه دو دقیقه سه دقیقه. آقا چشمشان را باز کردند. اماء; على اکبر آثار تاثر دید گفت: آقاجان چه شد چرا حالتان تغییر کرد؟ گفت پسرم، - جوانها مکتب دین این است - گفت: پسرم، خواب دیدم که یک سوار آمد گفت: این کاروان مىرود و مرگ هم دنبال این کاروان است. یعنى چه؟ یعنى ما به سوى مرگ مىرویم؟ خوب على اکبر جوان باید بگوید آقاجان، اگر مرگ است پس نرویم. چرا برویم؟ مىدانید چه گفت؟ گفت: «اولسنا على الحق؟» باباجان مگر ما بر حق نیستیم و راه حق نمىرویم؟ گفت: چرا پسرجان، راه ما راه خداست. راه پیغمبر است. راه قرآن است. گفت: «فاذا لانبالى بالقتل» دیگر چه باک داریم از مرگ. خون شد دل من خوب شد این خون شدنى بود در عشق تو شد بهتر این خود شدنى بود على اکبر آمد به آرزوى دل رسید. مىدانید کى؟ آن وقتى که گفت: «ابتا علیک منى السلام» گفت: پدر خدا حافظت. آقا ابىعبدالله با عجله آمد کنار بدن جوان; مادرهایى که شهید دادهاید و اینجا هستید. پدرانى که پسر جوان شهید دادهاید و در اینجا هستید، آن پدر آمد نشست بالین علىاکبر «جلس على التراب» آقا روى خاک نشست «و جعل یمسحالدم عن ثنایاه» یعنى ابىعبدالله بنا کرد خون از دندانهاى على پاک کردن. خون را از دندانها پاک کرد. چرا خون را از دندانها پاک کرد. به نظر من این خون را که از دندانها پاک کرد دید على زنده است. این جوان شاید بخواهد وصیتى بکند. اما یک ضربتى بر سرش خورده که تمام دهان غرق خون است و خودش هم نمىتواند خونها را دفع کند. آقا خواستخونها را از جلوى زبان على رد کند تا زبان على آزاد شود و وصیت کند. اما داشتخونها را رد مىکرد «فشهق شهقة فمات» یک وقت على یک ناله زد و جان به جانآفرین تسلیم کرد. آقا تمام کشتهها را خودش به خیمه مىآورد. اما بدن على را نیاورد. صدا زد جوانان بیائید بدن على را به خیمهها ببرید. مىدانید چرا نیاورد براى اینکه بدن آنقدر قطعهقطعه و چاک چاک بود که یک نفر نمىتوانست آن را از جاى بردارد. باسمک العظیم الاعظم . |